همدردی
این روزها
اگر خون هم گریه کنی
عمق همدردی دیگران با تو
یک کلمه است :
" آخـــــــی "
تـــهـــنـــآییــ هآیـمـ
صفحه اصلي | عناوين مطالب | تماس با من | پروفايل | قالب وبلاگ
” سکوت “
خطرناکتر از حرفهای نیشدار است
کسی که سکوت میکند ،
روزی
” سرنوشت “
حرفهایش را به شما خواهد گفت
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد ، وسعت تنهایی ام را حس نکرد ، در میان خنده های
تلخ من ، گریه پنهانیم را حس نکرد
تحمل تنهایی بهتر از گدایی محبت است
من چه در وهم وجودم چه عدم، دل تنگم
از عدم تا به وجود آمده ام، دل تنگم
راز گل کردن من، خون جگرخوردن بود
از درآمیختن شادی و غم دل تنگم
خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت
من هنوز از سفر باغ ارم دل تنگم
گرچه بخشید گناه پدرم آدم را
به گناهان نبخشوده قسم دل تنگم
حال، در خوف و رجا رو به تو بر می گردم
دو قدم دلهره دارم، دو قدم دل تنگم
نشد از یاد برم خاطره ی دوری را
گرچه امروز رسیدیم به هم! دل تنگم
فاضل نظری
دلم برای یک نفر تنگ است…
نه میدانم نامش چیست…
و نه میدانم چه می کند…
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم…
رنگ موهایش را نمی دانم…
لبخندش را هم…
فقط میدانم که باید باشد و نیست
قطار می رود....تو می روی..... تمام ایستگاه می رود............
و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!
تلــــخ میگذرد…
ایـــــن روزها...
که قرار استـــ از او …
برای دلـــــــــــم...
یک انســـــان معمـولی بســـــــــازم...
تو ای جام بلــور سرنوشتــــــــم
برایت نامــه ای از دل نوشتــــم
نوشتم نامـه رو یک شب توپاییـز
ولـی با سینه ای از عشق لبریـز
نـوشتم کاشکی از غم دور باشی
همیشــه عاشــق وپرشور باشی
نوشتــم حاضــرم حالا بمیــرم
ولــی دستاتو تو دستام بگیــرم
نوشتــم چشــم براهم تا بیایــی
تو این غربت تو تنها تکیه گاهی
میخوام این نامه رو حتما بخونی
بیــای و تا ابــد با مــن بمـــونی
که بر صورتم نشاندی ....... نمی بخشمت ...... به خاطر دلی که برایم شکستی .... برای
احساسی که برایم پر پر کردی ... نمیبخشمت ..... به خاطر زخمی که بر وجودم نشاندی
به خاطر نمکی که بر زخمم پاشیدی ... و می بخشمت به خاطر عشقی که بر قلبم حک
کردی و عاشقم کردی ...
شبی غمگین
شبی غمگین تر از شبهای فرهاد
به یاد لحظه های رفته بر باد
به یاد سروهای سبز و عاشق
نشستم گریه کردم تا شقایق
صدایم یک نیستان بی قراری
غروب و حسرت و چشم انتظاری
به یادت ای عزیز نازنینم !
شبی تنها و خاکستر نشینم
از آن آتش که شب را شعله ور کرد
چه بر جا مانده جز خاکستر سرد
شکفته یاد گل در گریه هایم
پر از حرفم اگر چه بی صدایم
به سوگت ای چراغ خانه ی دل
چو کولی ای روم ، منزل به منزل
که تا شاید ز تو یابم نشانه
ز تو ای شاعر هر چه ترانه
تو را می پرسم از اندوه مهتاب
که می گرید به روی بستر آب
تمام چشم را من جستجویم
مگر یابم تو را در روبرویم