عمیق ترین درد در زندگی
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است.
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است.
نظرات شما عزیزان:
یک کلبه میخواهد
یک کلبه ی چوبی
کنار دریا
شایدهم وسط جنگل
دلم
بوی چوب باران خورده ی نم گرفته میخواهد
دلم
یک دنیا سکوت میخواهد
یک دنیا آرامش
یک بغل عشق...
اما امشب
زیر نور نقره گون مهتاب
درست همان زمان که
خیالت پهن می شود بر صحنه ی چشمانم
دلم
گرمای وجودت را
صدای گرمت را بر پیکره ی گوشم
می خواهد...
دلم
بوسه های پاکت را بر گونه های از شرم سرخ شده ام
می خواهد...
دلم امشب
یک بغل "تو" میخواهد...